آری دردِ بزرگی ست، ننوشتن. باید کمتر حرف بزنم و بیشتر بنویسم. ولی پرحرفی ام مجالِ کم حرفی را نمیدهد لیکن چشمه یِ نوشتن می خشکد. باید نوشت . باید جوشید. باید از عشقش جوشید و گرم شد. حمام که گرم شد نیازی به آتش ندارد گرم است. تو خودت را شست و شو میدهی.
باید نمک شناس بود. باید صبور بود. باید ماند از خطا.
باید ادامه داد با درد. از درد سوختن نور تاباند.
آری! دردْ بزرگی ست.
باید کاری کنم وگرنه نفس تنگی امانم نخواهد داد. تخریبم لحظه ای نخواهد بود اما خودتخریبی خواهد بود.